اگر فيلترگذاري نشده بوديم، چه بلايي سرمان مي‌آمد؟


بادهاي مسموم، پرده‌ها را كنار نزنند...

اصلاً راه ندارد. نمي‌شود! خانه،‌ پرده مي‌خواهد. خانه‌ي بي‌پرده مثل آدم بي‌قيد و بند مي‌ماند. مي‌شود هركي هركي، هرچي هرچي. اصلاً با روحيات ما هم سازگاري ندارد كه خانه‌هامان بدون پرده باشد! ارزان و گران بودن‌شان مطرح نيست، مسأله مهم، دغدغه‌ي تهيه‌ي آن است و انتخاب جنسي مرغوب! مرغوبيتش وقتي بالا مي‌رود كه بتواند وظيفه‌ي «پرده پوشي»اش را درست انجام دهد؛ حتي اگر خيلي ساده و كم‌بها باشد.

پرده پوشی، پرده دری و اصطلاحات معادل!

اگر كمي فرهنگ لغات‌مان را گسترده كنيم، معادل‌هايي براي كلمه‌ي مورد بحث، مي‌توانيم جفت و جور كنيم؛ مثلاً فيلتر مي‌تواند معادل خوبي براي لغت «پرده» باشد و فيلتر گذاري اصطلاح مناسبي به جاي «پرده پوشي». از طرفي فيلترشكني هم بسيار با «پرده‌دري» همخواني مي‌كند. وقتي دانستن چيزي خطرناك باشد و اساساً به ضرر ما یا خیلی های دیگر تمام شود، معمولاً فيلترگذاري مي‌شود. به عبارتي خيلي از مواقع، چيزهاي بد فيلترگذاري مي‌شوند تا همه به آن دسترسي نداشته باشند و فضا آلوده نشود. هرچند همين فيلتر ها هم خوب و بد دارند. اگر چيزهاي بد را بپوشانند، فيلترهاي سر به راه و سالمي هستند ولي اگر قرار شد بيايند و خوبي‌ها را بپوشانند يا آن‌ها را با نقش و نگارهاي زشت جلوه دهند، بد بد هستند!

ادامه نوشته

دلم آويني... مي‌خواهد

اسمش كه مي‌‌آيد، دلم ضعف مي‌رود. انگار كه يك نسبت خيلي نزديك فاميلي با هم داشته باشيم. (البته بايد ببخشند كه من اينقدر زود دخترخاله مي‌شوم!) هر وقت خسته مي‌شوم و ناراحت، مي‌روم توي سايتش، صاف سراغ تفال به كلام شهيد؛ ازم اسم مي‌خواهد. اسم كوچك ام را مي‌نويسم و منتظر مي‌مانم تا برايم حرف بزند. وقتي مي‌نويسد: "از شهید سید مرتضی آوینی به دوست عزیز ..." فكر مي‌كنم واقعاً يك نامه‌ي محرمانه دوست‌داشتني دارم. بعضي وقت‌ها بدجور مي‌زند توي خال. كيف آدم شارژ مي‌شود.

يك مواقعي هم دلم لك مي‌زند براي خوردن حقيقت، براي صاف و پاك شدن و همرنگ شدن با دوست‌داشتني‌هاي خدا؛ چاره‌ام شنيدن نغمه‌ي  "حجاز" است يا كسي كه جذبه‌ي كلامش در آهنگ و عمق، حجازي باشد و جان و دل ربايي كند!

صداي پرجاذبه‌اش را مي‌گذارم و خوب گوش مي‌دهم. و اين يكي را بيشتر از همه:

ادامه نوشته