ابراز علاقه «زرد» زبانم لال!
جایت خیلی خالیاست. همه این را میفهمند. گوشهایم، چشمهایم، حرفهای تو گلو ماندهام برایت، کلا خودم، کلا خانواده، حتی تلویزیون، اتاقت، کتابخانه، کتابهای بیچاره من، و خیلی چیزهای دیگر؛ حتی فریزر هم این را فهمیده. دلتنگت است و راستش دلتنگی این آخری تاثیرات خیلی بدی روی روان او و ناخودآگاه من گذاشته. آن هم توی این هوای گرم، وقتی از راه میرسم و هنوز طبق عادت همیشه در بهار و تابستانها درش را باز میکنم؛ به امید دو سه نوع بستنی خوشمزهای که خریده باشی و خودت از دو مدلش خوردهای و سهم ما را هم گذاشتهای. باز میکنم اما سهم بستنیمان شارژ نشده/نمیشود! یادمان میرود خب! فقط خریدی، فلفلیاش را نگیر قربان دستت.
قربانت – دوستدار بستنیهایی که میخریدی
بعدنوشت:
به منظور مزاح نوشته شد به سبک «رابطه زرد» از رابطههای رنگی؛ رابطهای که یک جورهایی معادل «دوستی ابزاری» است. امیدوارم نصیب هیچ دو دوستی نشود!
امضای دروغی زدن هم، کار خیلی بدی است، میدانم! برای کمک به فهم بعدنوشت لازم بود.
قربانت – دوستدار بستنیهایی که میخریدی
بعدنوشت:
به منظور مزاح نوشته شد به سبک «رابطه زرد» از رابطههای رنگی؛ رابطهای که یک جورهایی معادل «دوستی ابزاری» است. امیدوارم نصیب هیچ دو دوستی نشود!
امضای دروغی زدن هم، کار خیلی بدی است، میدانم! برای کمک به فهم بعدنوشت لازم بود.
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 5:1 توسط سعیده بقایی
|