کریــــــم، کاری به جز جود و کرم نداره...


از آن مهمانی‌هایی است که نیازی نیست سر سفره بنشینی و بگویی نان لطفا، نمک هم اگر می‌شود بیاورید...
خوبی‌اش این است که هی نمی‌خواهد بگویی این را می‌خواهم، آن را می‌خواهم.
میزبان نیمه رمضان، خودش خوب خوب می‌داند که احتیاجت چیست.
آماده برایت گذاشته است.
خوبی‌اش این است که با خیال راحت می‌توانی سکوت ‌کنی، بنشینی، چشمت را ببندی و با کیسه‌ای که می‌دانی پرشده از کرم اوست سرت را زیر بیندازی و برگردی.
بعد یکی یکی نشانت می‌دهند به لطف پروردگار مهربان.

بعدنوشت:
«بر دور سر حسن بگردان چیزی
آن را صدقه به ما بده، زهرا جان!»

از خواص دعوت‌نامه این‌که: مهمان دعوت نمی‌خواهد!

ده دوازده روز پیش قلم به دست نشسته بودم یک گوشه توی یک مهمانی یک هفته‌ای یک‌دفعه‌ای تا یادداشتم را از آن‌جا بنویسم و برای چاپ شنبه گذشته از همان‌جا ایمیل کنم که افتاد به چهارشنبه.
متن را فرستادم. این‌طور شروع کرده بودم:
مهمان را معمولا دعوت می‌کنند، اگرچه ممکن است سرزده مهمان شود و هم اسباب خوش‌حالی میزبان را فراهم کند و هم با حضور یک‌دفعه‌ای خودش وسیله دست و پا گم‌کردن صاحب‌خانه را!
بعد نوشته بودم:
اما قاعده این است که مهمان را دعوت کنند، دعوت‌نامه که باشد، یعنی برایت تدارک دیده‌اند؛ نوشیدنی، خوراکی، غذا، شیرینی، اصلا تدارک ساعاتی خوش! یک مهمانی به یادماندنی.
خاصیت میزبان همین است. دلش می‌خواهد برای مهمانش سنگ تمام بگذارد. در حد و توان خودش هم این کار را می‌کند...
آن‌جا روی چرک‌نویس در ادامه‌اش داشتم می‌نوشتم: اما هر کار کنی، مهمانی‌ها با هم فرق دارند! و نمی‌دانم چرا در پاک‌نویس حذفش کرده بودم.
هنوز هم معتقدم که میزبان دوست ندارد به مهمانش بد بگذرد و برایش سنگ تمام می‌گذارد و هنوز روی حرفم هستم که مهمانی‌ها مثل هم نمی‌شود! چون عین هم مدیریت نمی‌شوند. یک جا می‌روی، در یک مهمانی خیلی ساده با کم‌ترین هزینه و امکانات و به تو خیلی خوش می‌گذرد؛ فقط و فقط به خاطر نوع برخورد دوست‌داشتنی میزبان‌هایش، به خاطر یک حبه قند که دستت می‌دهد و از چهره‌اش می‌خوانی که چقدر دوستت دارد. ممکن هم هست جایی بروی و راه به راه پذیرایی‌ات کنند اما با آن فضا صفا نکنی، از برخورد صاحب‌خانه حظ نبری! یا مثلا کلام خام و نپخته‌ای بشنوی یا رفتاری که آزرده‌ات کند آن وقت پشت دستت را داغ می‌کنی که خودت را در چنان موقعیتی قرار ندهی!
مثلا من از یکی دو مهمانی خاص فهمیده‌ام که جورم با مهمانی‌هایی که اکثریت قریب‌به‌اتفاق‌شان زوج‌های جوان ناپخته و نیم‌پخته هستند جور در نمی‌آید؛ چون هم‌سنخ نیستیم. حرف‌ها یکی نیست. نگاه‌ها خوب نیستند گاهی. مایه آزار می‌شوند. نمی‌خواهند ناراحتت کنند اما می‌کنند. میزبان و مهمان‌هایش با تو سر شرایطی توافق می‌کنند و بعد می‌زنند زیرش! خیلی راحت. مثلا می‌گویند: فلان قسمت مهمانی زنانه مردانه باشد و طی نمی‌دانم چه قاعده‌ای، می‌بینی ای‌ بابا! آنها سی خودشان، تو را سی خودت، تنها گذاشته‌اند! بی‌خیال قول و قرار!
آن وقت احساس می‌کنی که شخصیت تو را نادیده گرفته‌اند، بهت برمی‌خورد، استیضاح‌شان می‌کنی و جوابی نمی‌گیری؛ شاید چون جوابی ندارند که دفاعی کنند! بعد آن حس بدی سراغت آمده که نمی‌توانی آن فضای سنگین را تحمل کنی؛ و اگر بار دیگر در شرایط مشابهی گیر افتادی که احتمال بدهی سیستم تو و میزبان و مهمان‌ها متفاوت از یکدیگر است، با خودت می‌گویی: مگر مغز خر خورده‌ام که خودم را با دست خودم اذیت کنم!؟ و سعی می‌کنی دعوت را محترمانه رد کنی!
حالا می‌خواهد حضور در یک مهمانی پر از زوج‌های جوان باشد یا حضور در شبه همین مراسم بزرگ‌داشت روز خبرنگار حتی!


خاصیت دعوت‌نامه چیست را نمی‌فهمم!
دعوت شده‌ای که بروی؛ دعوت‌نامه داری؛ کارتی که مخصوص یک نفر است!
و خب دعوت‌نامه که باشد، یعنی دوست داشته‌اند مهمان‌شان باشی؛ حداقل برایت جا گذاشته‌اند! و این یعنی مراسم هیاتی نیست که همه دعوت باشند؛ حتی راه‌گذری‌ها. رسمی است و برای آن‌ها که دعوت‌نامه دارند، یعنی برای تعداد مشخصی، تدارک دیده شده.
می‌روی، اما انگار دعوت‌نامه هم نداشتی، راهت می‌دادند چون خبری از کنترل کارت‌ها نیست.
اگرچه هنوز باور داری که میزبان می‌خواهد برای مهمانش سنگ تمام بگذارد اما خب مدیریت یک مهمانی خوب و با آبرو، مخصوصا اگر افطاری باشد، جنمی، تدبیری، تخمین و کنترل جمعیتی چیزی می‌خواهد و احتمالا کارت‌های دعوت برای همین چاپ شده‌ بودند؛ برای کنترل جمعیت.

خود دعوت‌گیری را که اصلا نمی‌فهمم!
اول کار که نوشتم: مهمان را معمولا دعوت می‌کنند. اگرچه ممکن است سرزده مهمان شود...!

بعضی‌ها سرزده و همراه خانواده آمده بودند. روی چه حسابی نمی‌دانم! با چه کارت دعوتی؟ باز هم نمی‌دانم. با چه رویی آدم برود یک مهمانی که دعوت نشده باشد را که دیگر اصلا راه نمی‌برم! شاید هم ما این‌جور شنیدیم. نمی‌دانم.

و ما اضافی بودیم! و کارت‌های‌مان!
نداشتن قاشق و چنگال و دوغ و آب داغ خوردن و غذای سرد و جای نشستن نداشتن و... اصل مشکل نبود، به ما برخورد چون مدیریت خوبی ندیدیم، نتوانستیم تحمل کنیم و رفتیم.

هنوز معتقدم نمی‌خواستند به مهمان‌شان بد بگذرد. اما مهمانی‌ها مثل هم نیستند؛ چون مدیریت یکسانی ندارند. با این‌ حال تنها نگرانی من این است که رد احسان کرده باشم گرچه کار دیگری ازم برنمی‌آمد.

دو تا سوال! فقط همین

حالا من دو تا سوال دارم. یکی از برگزار کنندگان جشن و یکی از روزنامه خودمان!
اول این‌که چرا الکی کارت چاپ می‌کنید وقتی نمی‌خواهید چک کنید؟! اگر فقط همین کار انجام شده بود، به قول خودتان، بیش از 100 نفر اضافه بر سازمان نمی‌آمدند، یا اگر قرار بر کنترل نداشتید چرا حداقل این 100 نفر اضافی را تخمین نزدید تا آن‌ها که دعوت‌نامه دارند، جا هم داشته باشند؟!
و دوم از سیاست روزنامه خودمان که آیا خبر محتوایی و بدون سوگیری فرهنگ و هنر (با عنوان: مراسم روز خبرنگار برگزار شد)، قابلیت بیشتری برای آمدن در تیتر‌های صفحه یک را نداشت نسبت به یادداشت آبکی به نظر خودشان خاکستری صفحه آخر (با عنوان: فرصتی برای شب‌نشینی یک‌ساله خبرنگاران)؟! یعنی واقعا نمی‌شد کمی به درخواست ما هم احترام گذاشته شود؟! که لااقل تیتر صفحه یک نشود؟! این‌طور حداقل خواننده‌ای که رجوع می‌کرد برای مطالعه، با محتوای ضعیف و پرچم‌سفید و پر از غلط املایی و ویرایشی مواجه نمی‌شد!