هیچ کهنسالی موهایش را در آسیاب سفید نکرده اما موهاشان در یک مسیر هم سفید نشدهاند! آدم به آدم، گروه به گروه، این تارهای سفید، حکایت جداگانهای دارد.
به هنگام پیری مرانم ز پیشوقتی میگویی پیرغلام امام حسین(ع)، تکلیف این ریشسفیدی معلوم میشود؛ یعنی یک عمر در وادی محبت اهل بیت(ع) نفس کشیدن، بزرگشدن، پیر شدن، اثر نفس از امام گرفتن!
در این میان، نمیشود نمایشگاهی برای تجهیز فرهنگی هیآت مذهبی برپا شود و در آنجا از این پیرغلامهای دوستداشتنی نبینی. پیرغلامانی که با حسین، حسین پیر شدهاند و از عمر رفته در این مسیر، نهایت خشنودی را دارند.
که صرف تو کردم جوانی خویشدارد میگوید: همین که توی کار امام حسین(ع) هستیم و نفسمان میرود و میآید، خدا را شکر. چه چیزی بهتر از این میخواهیم؟!
آنچه میآید، صحبتهای حاج غلامرضا شاهنگی است. اصلا شنیدن همین یک جمله از او کافی بود تا بفهمی پیرغلامی یعنیچه؛ تا بنشینی پای صحبتهایش و هر بار که نام حضرت را میبرد، اشک در چشمانش جمع شود و برایت از «همه چیزش» بگوید؛ از حسین(ع):
من از کودکی عاشقت بودهاماز اول که به دنیا آمدیم، نوکری امام حسین را کردیم، من همه چیزم مال امام حسین است. یادم هست در جوانی آن ده شبانهروز را نمیخوابیدیم ولی حالا همین راه رفتنها هم سخت شده.
قبولم نما گرچه آلودهامگفتند وقتی درب حرم امام رضا را میساختند، شیخ بهایی میخواست چیزی لای درب حرم بگذارد تا ورود افراد کافر و گنهکار به حرم ممنوع شود. شب حضرت را خواب دید که گفتند: هر وقت خواستی بد و گنهکار و کسی در خانهات نیاید، برای خانه «خودت» اینها را بنویس نه برای خانه ما!
ممکن است همین بچه بدها که شیطنت میکنند، بیایند و اصلا ورقشان برگردد. اصلا هنر این است آنها را بیاوری وگرنه بچه هیاتیها که میآیند!
به عشقت از آن دم که خو دادیاملذت با امام حسین(ع) این است که وقتی نگاه کنی، ببینی پیغمبر(ص) میگویند: حسین، چراغ راه هدایت است. همین جمله برای ما کافی که هدایت شویم.
راه امام حسین(ع)، بهترین و نزدیکترین و خوبترین است. امیدواریم که خدا برایمان نگه داشته باشد؛ برای آن دنیا.
به چشم همه آبرو دادیامهر جا هم گیر کنیم و مشکلی پیش بیاید، میرویم سراغ ارباب و او هم همه را درست میکند و درست کرده است.