ة تأنیث
دلش میخواهد بیشتر توی خانه باشد. یرای توی خانه بودن بهانه دارد، انگیزه دارد، کار دارد!
مثلاً دلش هوای خیلی چیزها را میکند یا حسرت بلدنبودن خیلی کارها را دارد.
دلش لک میزند برای یادگرفتن و انجام بافتنی، خوشنویسی، نقاشی با آبرنگ، ویترای، کار با چوپ، کار با چرم، آشپزی، خیاطی حتی و... یک کلام: دلش میخواهد تا میتواند دخترانگی کند.
دوست دارد بنشیند و خود خودش چیزهایی را که دوست دارد، درست کند و حین درستکردنشان، هی طرحهای جدید توی مغزش صف بکشند و روی کارها پیاده شوند و این جوری احساس کند دارد شکوفا میشود.
همین که هر کار با دیگری فرق میکند، همین که در حین کار خلاقیت و تحویلگرفتن آن است که بیشترین نقش را ایفا میکند، رهایی و سبکبالی را بهعنوان نتیجه کار هدیه میدهد.
آن سعیده دارد میفهمد هیچ چیز به اندازهٔ هنر و نتایج منحصربهفردش، حال آدم را خوب نمیکند و از این یافتههای جدیدش خیلی خوشحال است و دوست دارد این خوبیها همینطور آرامآرام وارد زندگیاش شود و یکدفعه تمام زندگیاش را در بر گیرد.
او دارد میفهمد چقدر حضور ة تأنیث در وجودش، برایش بهتر است.
خدایا حالمان را بهتر گردان.