دوستیها با هم
فرق دارنددرجه دارد
بعضیهایش آب را جوش میآورد
بعضیها حرص آدم را
بعضی دوستی را ولی فقط در حد دوستی
بعضی نگرانی را تا دمدمای جوش بالا میبرند
بعضیهایش هم روغن را به جلز و ولز میاندازند
ولی یک نوع دیگری وجود دارد که اصلا جنسش متفاوت است؛
محبت را به جوش میآورد
یا حتی عشق را مورمور میکند
در این بین نه میتوانم نه میخواهم انکار کنم که بعضی دوستانم یک جور خاصی هستند برایم. متفاوت. با بقیه
فرق دارند، دست خودم هم نیست. اسمشان که میآید، یادشان که میافتم دلم حال میآید.
میخواهم همیشه برایم باشند.
اصلا انداختن دوستی آنها توی دل من کاری به خودم نداشته یا به آنها یا به ابراز راهبهراه محبتمان به همدیگر حتی که حالا نگران باشم و بخواهم تصور کنم یک روزی برایم نباشند؛ خودشان این الفت و دوستی را ایجاد کردهاند، نگهداشتنش هم با خود خودشان!
و من فقط التماس میکنم که تا آخر نگهمان دارند..
هر چه بیشتر میگذرد بیشتر میفهمم یعنی چه این را که میگفت:
هیچ جای دنیا محبتی را که بین خانوادههای شیعیان هست نمیتوانی پیدا کنی؛
بین دوستان هم همینطور میشود دیگر.
خب فرق است بین دوستی که با هم رفته باشید کربلا، کنار هم، با هم سر گذاشته باشید روی سنگهای سفید حرم ابالفضل، با دوستی که گیرم خیلی هم با هم دوست باشید، کنار هم نشسته باشید. گیرم اصلا زمان گرفته باشید که با هم نفس بکشید توی هوای معمولی همین دور و بر.. خب چه ربطی دارد این با هم بودن و آن یکی؟ً یک ربطی مثل همان "پروانه و چوب خیزران"!
فرق است بین دوستی که میخواهد همنفس گریهاش باشی توی روضه، مشهد، کربلا و قم، با دوستی که لذت را فقط در با هم خندیدن میداند و گریه بر اباعبدلله را مایهی دلگرفتگی و دور شدن از لذت..!
و مسلم فرق است بین او که بتوانی سر روی زانویش بگذاری و بهانهی کربلا بگیری، با آن که آنقدر سرد برخورد میکند که گاهی اوقات اگر دستش را حتی بگیری معذب میشود!!

خلاصه همهاش اینکه:
کلا فرق است
بین دوستیهایی که اهل بیت ضمانتش میکنند و عمقش میدهند
با دوستیهای معمولی؛
فاصله دارد، آن هم از آسمان تا زمین.
دوستیهامان گره خورده بر ضریح باد