شبنشینی بشارت + آپدیت
قبلنوشت:
پیامبر(ص): هرکسی پایان ماه صفر را بشارت دهد، بهشت بر او واجب میشود.
پس؛ بشارت...
اصلنوشت:
بچهها میدانند ما اصفهانیا ظرفیت جوکپذیریمون بالاست خداوکیلی! حتی خودمون هم برا خودمون جوک میسازیم، جوک اصفانی تعریف میکنیم و...
حالا از اونجا که ماه زیبای ربیعالاول آمده و ما ارادت خاصی بهش داریم، تصمیم گرفتیم یه چشمه از ظرفیت بالای اصفهانیا رو در این مورد بیایم؛ با چند تا جوک اصفهانی که خودمون هم کلی پای هر کدومش خندیدیم!
فقط برای اینکه یهو یه اصفانی بدش نیاد، همهشان را اصفهانی کافر فرض کنید که بشارت بهشت ما منهدم نشود یه وقت!!! تقدیم میشود:
1- به اصفهانیه میگن: پسرت رکورد شیکونده!
میگه: غلِط کردهس؛ من که پولشا نیمیدم!!!
2- اصفهانیه صبح از خواب پا میشه میبینه خانومش فوت شده.
میگه: سکینه! راسّی دوتا چای دم کن؛ مامانِد مُرده!
3- اصفانیه زنش میمیره، رو سنگ قبرش مینویسه: آرامگاه زری، همسر دکتر جواد رحمانی، متخصص حلق و گوش و بینی، سوراخ کردن گوش، تزریقات! آدرس: خیابان چهارباغ، مجتمع پزشکان، طبقه سوم، عصرها 4-8 !!!
4- جملهبندی مخصوص اصفانیا وقتی میخوان دو نفری حرف بزنن آ بقیه نفهمن:
ما چیزا را این کردیم که چیز نَشِد، اِگه قرار به این چیزا بود پس چه اینی بود که همه چیزا را این کُنیم!!!
5- این یکی را هم برای بهتر فهمیدن یکی از دروس یاد گرفتیم:
اصفانیه میره سربازی، بعد از دو سال برمیگرده میبینه باباشا اینا همه آشفته و ریش بلند و موی بلند و... شدهان! با نگرانی بهشون میگه: به من بگین چی شده! کی چیزیش شده؟ من طاقتشا دارم...
باباش میگه: دِ دو ساله این ماشین ریشتراشا ورداشتهی بردهی ما نتونسّیم اصلاح کنیم!!!
[تحلیل اضافه بر سازمان دوست ما: تازه پسره هم دو سال بوده نیومده به باباشا اینا سر بزنه؛ خرجش بالا میرفته]
6- این مال چند وقت پیشه ولی خیلی جالب بود:
مصارف جعبه یکبار مصرف پنیر در اصفهان:
1-خود پنیر
2- قالب برا جایخی
3- جا قرصی
4- جا مدادی
5- جا ادویهای
6- جا صابونی
7-کاسه حمام
8- تفالهگیر ظرفشور
9- تحویل به بازیافت
10- افسوس خوردن که: دادا حیف بودا میشد هنوز ازش استفاده کرد!!
7- این که جدی جدی اتفاق افتاده:
دوست ما آخر ماه رمضون مشهد بوده. بهش افطاری حضرت میدن. اون شب هم مشکوک به شب عید فطر! میره از خادمه (با حفظ لهجه) میپرسه: ببخشین آقا! حالا که به ما افطاری حضرت دادند، اگه امشبا عید اعلام کنند، فطریه ما به عهده کی میشِد؟!!! خادمه که از لهجه اصفهانی و محتوای سوال کلی خندهاش گرفته بود، خنده خنده گفته بود: نه خانم! با خودتونه!
8- دو تا اصفانی کنار هم بودن، یکیشون زنشا صدا میزنه میگه: زن! یه لیوان آب بده من! اون یکی میگه: دادا تا دهنت بازه، اصغری ما رم صداش کن!!!
دوستان این پست رو توی گوگلپلاس شیر کردن و دارن هی جوک اصفهانی اضافه میکنن. حیفه استفاده نکنید. از اینجا به بعد اونا رو میذارم:
9- به اصفهانیه میگن: ناراحت نمیشی از جوکایی که در موردتون میگن؟ میگه: اینا برا شوما جوکه؛ برا ما خااااطرهس!!!
10- اصفهانیه میره آب معدنی میخره بعد میاد خونه، به خانمش میگه: خانوم! این یه ذره غلیظه، یُخته آب قاطیش کن!!!
11- یه بچه اصفانیه شاد و خوشحال میاد خونه و میگه: بابا! ریاضیما بیست شدم. باباهه میزنه تو سرش و میگه: خاک تو اون سَرِد کنن! با 10م قبول میشدی، نیمیخواس این همه کاغذ و قلم حرووم کنی!!!
12- اصفهانیه داشته میمرده، زنش کنارش بوده. به زنش میگه: اکبر کو؟
-همینجاست.
-اصغر کو؟
- همینجاست.
- دخترمون کوو؟
- همه همینجان، پیشی شومان.
- پس مرض دارین چراغا پذیرای آ آشپِزخونه را روشن گُذُشتِین؟!!!
13- اصفانیه با زیرپیرهنی میره تو برف میخوابه، بهش میگن: چرا این کارو میکنی؟ سرما میخوری! میگه: آخه یه آمپول پنیسیلین داریم؛ تاریخ مصرفش داره تموم میشه! :دی
14- یه پشه میافته تو چایی اصفهانیه، پشه را درمیارِد آ میگِد: تف کن! تف کن! [البته قسمت تهرونی و شیرازیش حذف شده]
خارج از سازمان:
15- اصفهانیه داشته نوار روضه گوش می داده، میزنه آخرش ببینه شام میدن یا نه!
16- [شبیه هفت]: شب عید فطر همه اصفهانیا بیرون خوابیده بودن. ازشون میپرسن: چرا بیرون خوابیدین؟ میگن: تا فطریهمون بیفته گردن شهرداری!
17- يه بار يه اصفهانيه داشته با خانوادهاش از جلو رستوران رد ميشده، بوي خوب غذا رو احساس ميكنن. به بچههاش ميگه: بچا! اگه بچا خوبي باشين، يه دفعه ديگهم از اينجا میارمدون.
پیامبر(ص): هرکسی پایان ماه صفر را بشارت دهد، بهشت بر او واجب میشود.
پس؛ بشارت...
اصلنوشت:
بچهها میدانند ما اصفهانیا ظرفیت جوکپذیریمون بالاست خداوکیلی! حتی خودمون هم برا خودمون جوک میسازیم، جوک اصفانی تعریف میکنیم و...
حالا از اونجا که ماه زیبای ربیعالاول آمده و ما ارادت خاصی بهش داریم، تصمیم گرفتیم یه چشمه از ظرفیت بالای اصفهانیا رو در این مورد بیایم؛ با چند تا جوک اصفهانی که خودمون هم کلی پای هر کدومش خندیدیم!
فقط برای اینکه یهو یه اصفانی بدش نیاد، همهشان را اصفهانی کافر فرض کنید که بشارت بهشت ما منهدم نشود یه وقت!!! تقدیم میشود:
1- به اصفهانیه میگن: پسرت رکورد شیکونده!
میگه: غلِط کردهس؛ من که پولشا نیمیدم!!!
2- اصفهانیه صبح از خواب پا میشه میبینه خانومش فوت شده.
میگه: سکینه! راسّی دوتا چای دم کن؛ مامانِد مُرده!
3- اصفانیه زنش میمیره، رو سنگ قبرش مینویسه: آرامگاه زری، همسر دکتر جواد رحمانی، متخصص حلق و گوش و بینی، سوراخ کردن گوش، تزریقات! آدرس: خیابان چهارباغ، مجتمع پزشکان، طبقه سوم، عصرها 4-8 !!!
4- جملهبندی مخصوص اصفانیا وقتی میخوان دو نفری حرف بزنن آ بقیه نفهمن:
ما چیزا را این کردیم که چیز نَشِد، اِگه قرار به این چیزا بود پس چه اینی بود که همه چیزا را این کُنیم!!!
5- این یکی را هم برای بهتر فهمیدن یکی از دروس یاد گرفتیم:
اصفانیه میره سربازی، بعد از دو سال برمیگرده میبینه باباشا اینا همه آشفته و ریش بلند و موی بلند و... شدهان! با نگرانی بهشون میگه: به من بگین چی شده! کی چیزیش شده؟ من طاقتشا دارم...
باباش میگه: دِ دو ساله این ماشین ریشتراشا ورداشتهی بردهی ما نتونسّیم اصلاح کنیم!!!
[تحلیل اضافه بر سازمان دوست ما: تازه پسره هم دو سال بوده نیومده به باباشا اینا سر بزنه؛ خرجش بالا میرفته]
6- این مال چند وقت پیشه ولی خیلی جالب بود:
مصارف جعبه یکبار مصرف پنیر در اصفهان:
1-خود پنیر
2- قالب برا جایخی
3- جا قرصی
4- جا مدادی
5- جا ادویهای
6- جا صابونی
7-کاسه حمام
8- تفالهگیر ظرفشور
9- تحویل به بازیافت
10- افسوس خوردن که: دادا حیف بودا میشد هنوز ازش استفاده کرد!!
7- این که جدی جدی اتفاق افتاده:
دوست ما آخر ماه رمضون مشهد بوده. بهش افطاری حضرت میدن. اون شب هم مشکوک به شب عید فطر! میره از خادمه (با حفظ لهجه) میپرسه: ببخشین آقا! حالا که به ما افطاری حضرت دادند، اگه امشبا عید اعلام کنند، فطریه ما به عهده کی میشِد؟!!! خادمه که از لهجه اصفهانی و محتوای سوال کلی خندهاش گرفته بود، خنده خنده گفته بود: نه خانم! با خودتونه!
8- دو تا اصفانی کنار هم بودن، یکیشون زنشا صدا میزنه میگه: زن! یه لیوان آب بده من! اون یکی میگه: دادا تا دهنت بازه، اصغری ما رم صداش کن!!!
دوستان این پست رو توی گوگلپلاس شیر کردن و دارن هی جوک اصفهانی اضافه میکنن. حیفه استفاده نکنید. از اینجا به بعد اونا رو میذارم:
9- به اصفهانیه میگن: ناراحت نمیشی از جوکایی که در موردتون میگن؟ میگه: اینا برا شوما جوکه؛ برا ما خااااطرهس!!!
10- اصفهانیه میره آب معدنی میخره بعد میاد خونه، به خانمش میگه: خانوم! این یه ذره غلیظه، یُخته آب قاطیش کن!!!
11- یه بچه اصفانیه شاد و خوشحال میاد خونه و میگه: بابا! ریاضیما بیست شدم. باباهه میزنه تو سرش و میگه: خاک تو اون سَرِد کنن! با 10م قبول میشدی، نیمیخواس این همه کاغذ و قلم حرووم کنی!!!
12- اصفهانیه داشته میمرده، زنش کنارش بوده. به زنش میگه: اکبر کو؟
-همینجاست.
-اصغر کو؟
- همینجاست.
- دخترمون کوو؟
- همه همینجان، پیشی شومان.
- پس مرض دارین چراغا پذیرای آ آشپِزخونه را روشن گُذُشتِین؟!!!
13- اصفانیه با زیرپیرهنی میره تو برف میخوابه، بهش میگن: چرا این کارو میکنی؟ سرما میخوری! میگه: آخه یه آمپول پنیسیلین داریم؛ تاریخ مصرفش داره تموم میشه! :دی
14- یه پشه میافته تو چایی اصفهانیه، پشه را درمیارِد آ میگِد: تف کن! تف کن! [البته قسمت تهرونی و شیرازیش حذف شده]
خارج از سازمان:
15- اصفهانیه داشته نوار روضه گوش می داده، میزنه آخرش ببینه شام میدن یا نه!
16- [شبیه هفت]: شب عید فطر همه اصفهانیا بیرون خوابیده بودن. ازشون میپرسن: چرا بیرون خوابیدین؟ میگن: تا فطریهمون بیفته گردن شهرداری!
17- يه بار يه اصفهانيه داشته با خانوادهاش از جلو رستوران رد ميشده، بوي خوب غذا رو احساس ميكنن. به بچههاش ميگه: بچا! اگه بچا خوبي باشين، يه دفعه ديگهم از اينجا میارمدون.
+ نوشته شده در سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۰ ساعت 20:15 توسط سعیده بقایی
|