با دوتا اعتبار مزخرف توهم زده ایم که چی؟
اصفهانیهایی با توهم لسآنجلسی
میگوید: قبول داری شما اصفهانیها خیلی ناسیونالیست هستید؟
حقیقتش نمیدانم باید چه جوابی بدهم! بگویم نه! اشتباه میکنی، کلی نمونه و مثال هست برای نقض کردن دلیلهایم، از فخرفروشیهای بعضی بزرگترها برای یک دنباله فامیل «اصفهانی» داشتن بگیر و سرایت دادنش به عنوان یک ارزش اصیل! {در واقع قلابی و اعتباری} به فرزندانشان تا حساسیتهای ازدواج که مثلا طرف باید حتما جد و آبائش اصفهانی بوده و اسم و رسم جاافتادهای در این شهر داشته باشد تا مقبول افتد!
بگویمش راست میگویی، با این واژهای که به کار برده باید شرمنده شوم.
میگویم: شاید، ولی همه هم اینطور نیستند، شاید به تور تو کسانی خوردهاند با این صفات، وگرنه هستند بسیاری که با این خودبرتربینیهای پوشالی بیگانهاند.
بعدش مینشینم به حرفهایش فکر میکنم، شرمنده میشوم وقتی میبینم همهی منظورش همان نگاههای سنگین از بالا به پایین اصفهانیهایی است که گاهی به خود اجازه میدهند دیگران را به خاطر کجایی بودنشان به تحقیر نگاه کنند. خجالت میکشم از این که این فخرفروشی عوامانه به خاطر مهد علم و دانش و هنر بودن اصفهان نیست و در این افتخارها رد پایی از آن همه مشاهیر و آدمهای برجستهی تاریخی که از اصفهان بودهاند، نیست! از خودم میپرسم مگر من و تو و آنهایی که متعلق به نام اصفهان هستیم چه صفت برتری نسبت به آنهایی داریم که به اصطلاح خودمانی از مغز اصفهان نیستند؟! یک اسم؟ یک رسم؟ یک جایگاه؟ اعتبار؟! فقط همین؟ چندتا نسبت الکی؟ اگر به این باشد که پایتختنشینها بیش از این مقداری که هست، میتوانند خود را به خاطر تهرانی بودنشان تحویل بگیرند و انگار که در هواپیمای اوجگرفتهای باشند، بقیه را بنگرند! اگر با همین منطق این سیر را ادامه دهی آخرش میرسی به اینجا که: لسآنجلسیها اربابان مردم دنیا هستند، پس باید جلوی همهشان تعظیم کرد! و در هواپیمای آنها دیگر اصفهان کجا پیدا بود و تهران و ....که اعتبارش باشد؟!

وقتی اعتبارها به هیچ اصلی متصل نشود انتظار بیشتری نمیشود داشت. آخرش اسمش میشود اعتبار، نسبت به دیگری سنجیده میشود. وقتی آن نسبت بزرگتر شود، باعث غرور فرد میشود و کوچکتر بودن آن، موجب سرخوردگیاش! این اسیر اعتباریات شدن یکجورهایی یعنی بلاتکلیفی! طرف خودش هم نمیداند ارزش دارد یا نه؟ موفق هست یا نیست؟ پولدار یا فقیر؟ به خاطر اصفهانی بودنش بزرگ است یا کوچک؟ به خاطر داشتن فلان مدرک علمی نتیجه بگیریم علم را دوست دارد یا ندارد؟ دانشمند است یا بیسواد؟
بعد از جواب همهی این سوالات، این یکی میماند: محک و معیار جوابهایش را از کجا آورد؟
خدا یا خلق خدا؟! تکلیف یا بلاتکلیفی؟ آدمها را به قضاوت اعتبارشان ننشستن یا از داخل هواپیما نگریستن؟!
قبول که این اعتبارسنجیها سلیقهایست! سلیقههایی که سر و کلهشان از دل نگرش فرد پیدا شده. سلیقه هم زشت و زیبا دارد دیگر. اینجاست که قرار است تکلیفمان را معلوم کنیم و سلیقه به خرج دهیم. اسیر توهمات اعتبارسنجیهای مخلوقاتی شویم یا افتخار اصفهانیبودنمان به این باشد که همشهری سلمانیم و خوبان خدا؟!
اگر سلمان بیاید زمانهی ما!
یک سوال: اگر سلمان زمان پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع)، با همان شرایط ظاهری عصر خود بیاید اینجا، به دنیای شلوغ پلوغ و درهم برهم ماشینی قرن 21، چگونه با او برخورد خواهد شد؟! چقدر تحویلش خواهند گرفت؟ مثلا به عنوان ضامنی معتبر قبولش میکنند یا...؟!
دنیای امروز که اعتبارهایش به پول و مدرک و کاغذ و میز و دم و تشکیلات اداری و فلان و فلان است، چه اعتباری به سلمان محمدی خواهد داد که دانشگاهرفتهی اینجا نیست و خانهی مجلل ندارد هیچ، دل به ساختن خانه هم نمیدهد و به اصرار خانهای برایش ساختهاند به شرط آنکه وقتی میایستد سرش به سقف برخورد کند و وقتی میخوابد، پایش به دیوار! با این اوضاع و احوال حساب بانکی کجا بود و اعتبار مالیاش که به ضمانتش اعتماد کنند؟! دنیای سهنقطهی! امروزی، احتمالا "محمدی" را فقط در حد یک اسم فامیل شناسنامهای ساده خواهد دانست؛ آن هم یک شناسنامه با صفحهی توضیحات سیاه شده که از سلمان فارسی به سلمان محمدی تغییر یافته است! فرقی هم مگر میکند برایش؟ از محتوای این تغییر نام چه میفهمد؟! تازه کو شناسنامهی اینجایی برای سلمان؟! دنیای این زمانه اصلا چه چیزی از اصالت آدمی میفهمد که از او انتظار فهم و درک جایگاه ایمان و علم و حقیقتجویی داشته باشیم؟! گویا این مفاهیم برایش گندهتر از آن است که بتواند هضم کند!
سلمان اگر بیاید اینجا، وقتی برگردد ما آدمهای این دوره را چطور مثال خواهد زد؟!