يلدا {شب پنجم}
خواستم از يلدا ننويسم ولي نشد؛ حيفم آمد با اين همه زيبايياش از قلم بيفتد
نميدانم يلدا! چقدر انتظار كشيدهاي تا برسي به.. امسال، به امشب، به شال عزا پوشيدنات، به محرمي شدن، به شب آرزوهايت
..نميدانم چقدر زجر كشيدهاي هر سال كه تو همين يك شب را كه مهماني، ميزبانان اشتباهيات گرفتند به آداب و رسومشان
..و امسال عجب دلي از عزا درميآوري؛ كه كربلايي شدهاي
..ميداني يلدا! امشب خيلي دوستت داشتم. بيشتر از هر زمان ديگر
.پر از معنا شدهاي برايم؛ قابل درك، قابل هضم
حتي هديههايت
..كلا دارم تو را عشق ميكنم؛ يلدا
!خودت بگو كه چقدر انتظار كشيدي تا محرمي بيايد و تو صاف، در هيجان آن زاده شوي ؟! تا يك دقيقه بيشتر تسبيح بگويي با ذكر «ياحسين
»بگو چقدر دوست داري اين هديهها را وقتي رنگ كربلا ميگيرند
..دلم تو را خواست امشب؛ حتي هديههايت را؛ همان تحفههاي زيباي كربلاييات را ميگويم
.قشنگتر از آن سراغ نداشتم، خودت هم همينطور، ميدانم! كه هديهي يلداي عروساي از عروسهايت بشود عاشورايي
به به
!راجع به آن سيبها همان حسي را دارم كه به كاشيهاي حرم! يك جور حسرتِ خوش به حالشان، خوش به حال آن سمت و نسبتي كه دارند، به امام
!حاضرم قسم بخورم كه با بقيهي سيبها فرق دارند. لياقتشان به تكامل رسيده است و عاشقيشان، كه منسوب شوند و نمادي باشند از ٧٢ شهيد كربلا
..و من از آن سيبها گدايي كردم، تا به من هم سهمي، برسد شايد
..كربلايي شايد
دعاي قافله
«عاشقان بهانهجويان وصلاند كه به يك سيب سرخ هم كربلايي ميشوند
چه رنگش رنگ خون
و عطرش، شميم سحرگاهان حرم است..»
حسين جان! ما را هم بگذار ميان بهانهگيرانت
پذيرايي؛
- از كودكي (دارالولايه - محرم۸۶ - ۳۹۵ کیلو بایت)
- تويي شاه من.. (زندهياد ميثم كاميابي- ۱مگابایت)
- همه جا همين جاست٣ (ويژه پيامك - ۱۳۸ كيلوبايت)
بچه های هیئت نوشتند طبق این صفحه